logo03

با سواد کیست؟

با سواد کیست؟
سواد چیست و باسواد کیست؟ آیا دانستن اطلاعات خاص سواد محسوب می‌شود؟ و آیا اصولا لازم است “خیلی” بدانیم؟ پاسخ به این پرسش‌ها در یادداشتی از عرفان کسرایی، پژوهشگر مطالعات علم و فناوری، به مناسبت روز جهانی پیکار با بی‌سوادی
دنیای پردازش آنلاین: بیش از نیم قرن از اعلام روزی به نام «روز جهانی پیکار با بی‌سوادی» می‌گذرد. زمانی که یونسکو در جریان چهاردهمین نشست کنفرانس عمومی خود، ۸ سپتامبر را روز جهانی مبارزه با بی‌سوادی نام‌گذاری کرد، بیش از یک میلیارد نفر از مردم جهان بی‌سواد محسوب می‌شدند.

اگر چه که تعریف سواد و بی‌سوادی در این چند دهه، به شکلی پیچیده‌ای تغییر کرده، اما بنا به تعاریف موجود همچنان چیزی حدود ۸۰۰ میلیون نفر از مردم جهان بی‌سوادند.

امروزه اما مفهوم و ماهیت و تعریف سواد، با آنچه که یونسکو در آن‌سال‌ها در نظر داشت بسیار متفاوت است و افراد به صرف داشتن توانایی خواندن و نوشتن به زبان مادری، “باسواد” به شمار نمی‌آیند. اینک سواد تربیتی، سواد رسانه‌ای، سواد ادبی، سواد رایانه‌ای، سواد بهداشت و سلامت، سواد عاطفی، سواد ارتباطی، سواد مالی و سواد علمی و بسیاری جنبه‌های دیگر نیز، هر کدام قطعات پازل تعریف “با‌سوادی” به حساب می‌آیند.

صرف‌نظر از پیچیدگی‌های نظری در تعریف سواد و باسوادی، آنچه امروزه سواد محسوب می‌شود، آموزه‌ها، خوانده‌ها و دانسته‌هایی است که بتواند در زندگی افراد “تغییر” ایجاد کند و سبک زندگی آن‌ها را بهبود بخشد؛ تعریفی که اگر سختگیرانه اعمال شود، بسیاری از افراد باسواد را در دایره افراد کم‌سواد یا بی‌سواد جای می‌دهد.

سواد چیست و باسواد کیست؟

تعریف سواد، به معنای کلی دانستن یک سری آموزه‌ها و داده‌ها و توانایی به کاربستن آن‌ها، در عمل کار دشواری است. برای مثال دانستن یک زبان خارجی، یادگیری کار با رایانه یا سواد محیط زیستی و یا سواد انرژی (به معنی درک و توانایی مدیریت میزان مصرف انرژی) در واقع طیف بزرگی را در بر می‌گیرد و از این رو نمی‌توان با متر و معیار مشخصی، کسی را در دایره باسواد یا بی‌سواد جای داد.

به سختی می‌توان مرز مشخصی میان باسواد و بی‌سواد کشید و همه ما نسبت به دانسته‌های دیگر فراتر از حیطه دانسته‌هایمان، بی‌سواد یا کم‌سواد هستیم

مثلاً بر مبنای این تعریف می‌توان پرسید، دانستن یک زبان خارجی در چه سطحی مد نظر است. آیا توانایی مکالمات روزمره ساده به یک زبان خارجی، به معنای “دانستن” آن زبان است؟ آیا صرف توانایی جستجو در گوگل یا ایجاد حساب کاربری و یا کار با نرم‌افزارهای ساده متن و نوشتار، سواد رایانه‌ای محسوب می‌شود یا اینکه برای باسواد محسوب شدن در کار رایانه‌، باید برنامه‌نویسی بلد بود؟ اگر آری به چه میزان؟ مقصود دقیقا چیست. آشنایی در حد مبتدی یا مهارتی پیشرفته و در حدی که بتوان از آن کسب درآمد کرد؟

از این منظر، صرف داشتن مدارک عالی تحصیلات تکمیلی دانشگاهی نیز باعث نمی‌شود که افراد، اصطلاحا باسواد محسوب شوند. فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بسیاری وجود دارند که از سواد ارتباطی و یا سواد رسانه‌ای و حتی سواد علمی به معنی دقیق آن بی‌بهره یا کم‌بهره‌اند.

بر اساس نتایج یک پژوهش سال ۱۹۸۷ (هازن و ترفیل)، تنها ۲ نفر از ۲۳ نفر از دانش‌آموختگان دانشگاهی توانستند به درستی توضیح دهند که چرا هوا در تابستان از زمستان گرم‌تر است. در بررسی دیگری، بیش از نیمی از دانشجویان نتوانستند تفاوت اتم و مولکول را توضیح دهند و یا فقط ۲ نفر از ۲۵ نفر فیزیک‌دان و زمین‌شناس توانستند بگویند که فرق بین DNA و RNA چیست.

اگرچه طیف پرسش‌ها در تعیین میزان فهم و سواد عمومی، در عمل بسیار گسترده‌تر از این است، اما این مثال‌ها نشان می‌دهد که سواد علمی که فقط یکی از جنبه‌های تعریف سواد است، تا به چه حد می‌تواند مناقشه‌برانگیز باشد.

پرسش اینجاست که آیا اساسا لازم است که افراد جامعه بدانند که در مرکز زمین چه می‌گذرد؟ یا زمین به دور خورشید می‌گردد؟ آیا لازم است که افراد بدانند انسان‌ها همزمان با دایناسورها زندگی می‌کردند یا نه؟ الکترون‌ها کوچکتر از اتم‌ها هستند؟ آیا آنتی‌بیوتیک‌ها علاوه بر ویروس‌ها، باکتری‌ها را نیز از بین می‌برند؟

برای مثال همین پرسش مربوط به دایناسورها در یک گزارش سال ۲۰۰۵ موسسه یوروبارومتر، نتایج عجیب و جالب توجهی در برداشت. اگر نیمه پر لیوان را ببینیم، ۸۷ درصد از سوئدی‌ها، ۸۰ درصد آلمانی‌ها، ۷۹ درصد از دانمارکی‌ها و ۵۰ درصد یونانی‌ها و… به درستی تشخیص دادند که این گزاره که “انسان‌ها همزمان با دایناسورها زندگی می‌کردند” غلط است. اما اگر نیمه خالی لیوان را ببینیم، هنوز درصدی از مردم این کشورها تصور می‌کنند که انسان‌ها روزگاری همزمان با دایناسورها می‌زیسته‌اند.

گزارش دیگری که چندین سال پیش بنیاد ملی علوم آمریکا منتشر کرده بود، نشان می‌داد که از هر چهار آمریکایی که مورد پرسش این بنیاد قرارگرفته، یک نفر بر این باور است که خورشید به دور زمین می‌گردد. اما آیا دانستن چنین اطلاعاتی سواد محسوب می‌شود؟

آیا لازم است این‌قدر بدانیم؟

سواد با هر تعریفی و هر چه که باشد، مفهومی است طیفی و به سختی می‌توان خط و مرز مشخصی میان باسواد و بی‌سواد کشید. به عبارت دیگر، همه ما نسبت به دانسته‌های دیگر فراتر از حیطه دانسته‌هایمان، بی‌سواد یا کم‌سواد هستیم.

ممکن است یک کیهان‌شناس کمترین اطلاعی از مسائل جغرافیای آسیای جنوب شرقی نداشته باشد و یا یک مهندس مکانیک که در حیطه خود دانش بسیار دارد، کلمه‌ای از گفت‌وگوی دو نفر پزشک درباره تفسیر نوار قلبی یک بیمار متوجه نشود و در عین حال، یک جراح متخصص بسیار باسواد و حاذق در کار خود، کمترین اطلاعی از روش اویلر در حل معادلات دیفرانسیل مرتبه اول نداشته باشد.

بدیهی است که مقصود از سواد، دانستن همه چیز نیست. سواد، با هر تعریفی، مجموعه‌ای از یک سری عدد و رقم و اسم ازبرکردنی نیست. هیچ‌کسی انتظار ندارد که بدانیم مرتفع‌ترین بخش جزیره شمالی در نیوزیلند چه نام دارد و یا استرالیا در فصل زراعی  ۲۰۱۳ از هر هکتار زمین زراعی زیر کشت پنبه‌خود چه میزان پنبه برداشت کرده است یا نزدیک‌ترین فاصله عطارد تا خورشید حدود ۴۷ میلیون کیلومتر است.

هیچکس مورخی را که در کار خود متخصص و باسواد است، بابت اینکه نمی‌داند نسبیت خاص اینشتین چیست بی‌سواد نمی‌داند و یا یک فیزیک‌دان را به خاطر اینکه نمی‌داند «خاندان رومانوف از سال ۱۶۱۳ تا ۱۹۱۷ میلادی بر روسیه حکومت کرد» به بی‌سوادی یا کم‌دانشی متهم نمی‌کند.

آنچه باسوادی خوانده می‌شود، اطلاع از مسایلی است که نقش آن‌ها در زندگی روزمره و برای تغییر شرایط و سبک زندگی ضروری به نظر می‌رسد

اما واقعیت این است که انسان امروز در سراسر زندگی خود در معرض انبوه اخبار و اطلاعات جدید است. تفاوتی نمی‌کند این اخبار درباره رویدادها و تحولات سیاسی باشد یا اقتصادی، علمی و اجتماعی جهان و یا آموزه‌های معمولی کارآمد برای حل مسائل روزمره زندگی.

هر کدام از ما با تماشای تلویزیون، مطالعه روزنامه یا گفت‌وگو در جمع‌های دوستانه، به درجات مختلفی خود را در معرض اخبار و اطلاعات روزمره قرار می‌دهیم؛ خبر انتشار تصاویر تلسکوپ فضایی جیمز وب یا خبرهای مربوط به انتخابات میان‌دوره‌ای در ایالات متحده، تفاوتی نمی‌کند.

به طور کلی مسأله بر سر این است که همه ما به حکم انسان بودن و به صرف زندگی در محیط اجتماعی، خواه ناخواه چنین اطلاعاتی را دریافت می‌کنیم و در برابر تحولات جهان ایزوله نیستیم. هر چند که میزان اهمیت این اطلاعات و طبقه‌بندی آنها، به میزان توجه محیطی ما و یا به روحیه جستجوگرانه و نقادانه، یا حتی نقش اجتماعی، شغل یا مسوولیت مدنی‌مان بستگی دارد.

تعریف سواد، به عنوان آموزه‌هایی که بتوانند زندگی فردی و اجتماعی را بهبود بخشند، در نگاه اول تعریفی کلی و به نوعی مبهم به نظر می‌رسد. اما شاخص‌هایی وجود دارند که با کمک آن‌ها می‌توان دریافت که دستیابی به زندگی بهتر در اینجا به چه معناست.

مقصود از سوادی که در زندگی افراد، تغییر مثبت ایجاد می‌کند، قطعا دانستن داده‌های تخصصی درباره مسائلی چون فیزیک ذرات و کیهان‌شناسی و ریاضیات پیشرفته نیست. دلیلی ندارد که یک فرد کتاب‌های شیمی پلیمر بخواند تا بداند در سطح زنجیره‌های مولکولی چه می‌گذرد، اما همین کافی است که بداند چرا نباید از قاشق فلزی در ماهی‌تابه تفلون استفاده کرد.

به بیان دیگر، با این تعریف از سواد، انتظار می‌رود که افراد بدانند چرا باید در برنامه واکسیناسیون مشارکت کرد و یا چگونه می‌توان اخبار و تصاویر جعلی شبکه‌های اجتماعی را تشخیص داد، نه اینکه لزوما بتوانند برای مثال، تفاوت DNA و RNA یا دلایل شکست ناپلئون در نبرد واترلو را توضیح دهند.

به بیان دیگر، آنچه باسوادی خوانده می‌شود، اطلاع از مفاهیم پایه‌ای و بنیادینی است که از هر فرد انسانی که در اجتماع حاضر و از سلامت عقل بهره‌مند است انتظار می‌رود از آن مطلع باشد؛ دانسته‌هایی که نقش آن‌ها در زندگی روزمره و برای تغییر شرایط و سبک زندگی ضروری به نظر می‌رسد.

منبع: Deutsche Welle

مطالب جدید

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *