ایالات متحده حداقل سه بمب هستهای را گم کرده که هرگز پیدا نشدهاند. این بمبها هنوز جایی هستند اما کجا؟ چگونه این اتفاق افتاده است؟ بمبها کجا میتوانند باشند؟ و آیا هرگز پیدا خواهند شد؟
دنیای پردازش آنلاین: در ۱۷ ژانویه ۱۹۶۶، حوالی ساعت ۱۰:۳۰ صبح، یک صیاد میگوی اسپانیایی شاهد بود که یک بسته سفید مچالهشده از آسمان افتاد … و بیصدا به سمت دریای آلبوران حرکت کرد. چیزی زیر بسته آویزان بود، هر چند نمیتوانست تشخیص دهد که چیست. و سپس به زیر امواج رفت.
در همان زمان، در دهکده ماهیگیری پالومارس در همان نزدیکی، مردم محلی به همان آسمان نگاه کردند و شاهد صحنهای بسیار متفاوت بودند – دو گلوله آتشین غولپیکر که با سرعت به سمت آنها میآمدند. در عرض چند ثانیه، سکوت خوابآلود روستا شکست. ساختمانها لرزیدند. ترکشها زمین را شکافتند. اعضای تکه تکه شده بدن آدمیان روی زمین افتاد.
چند هفته بعد، «فیلیپ مایرز» پیامی را از طریق تِلهپرینتر دریافت کرد – دستگاهی که میتوانست ایمیلهای اولیه را ارسال و دریافت کند. آن موقع، او به عنوان افسر خنثیسازی بمب در پایگاه هوایی نیروی دریایی سیگونلا، در شرق سیسیل کار میکرد. به او گفته شد که در اسپانیا وضعیت اضطراری فوق سری است و او باید ظرف چند روز خودش را به آنجا معرفی کند.
اما، این مأموریت آنطور که ارتش انتظار داشت پنهانی نبود. مایرز میگوید:
«فراخوانده شدن غیرمنتظره نبود»
حتی مردم هم میدانستند که چه خبر است. وقتی که آن شب در یک مهمانی شام شرکت کرد و سفر مرموز خود را اعلام کرد، محرمانه بودن مأموریت مورد نظر به یک شوخی تبدیل شد. مایرز میگوید:
«یک جوری خجالت آور بود. قرار بود این راز باشد اما دوستانم داشتند علت رفتنام را به من میگفتند»
هفتهها بود که روزنامههای سراسر جهان شایعاتی از یک حادثه وحشتناک را گزارش میکردند – دو هواپیمای نظامی ایالات متحده در هوا با هم برخورد کرده بودند و چهار بمب هستهای-گرمایی بی۲۸ را در پالومارس انداخته بودند. سه عدد از آنها به سرعت در خشکی پیدا شدند – اما یکی در پهنه دریای آبی درخشان در جنوب شرقی ناپدید شد و در انتهای نوار دریای مدیترانه در آن حوالی گم شد. اکنون جستوجو برای یافتن آن بمب – به همراه کلاهک ۱.۱ مگاتنی آن، با قدرت انفجاری ۱۱۰۰۰۰۰ تُن تیانتی – ادامه داشت.
تعداد نامشخص
در واقع، حادثه پالومارس تنها مورد گم شدن يک بمب هستهای نيست. از سال ۱۹۵۰ حداقل ۳۲ حادثه موسوم به «پیکان شکسته» رخ داده است – حوادثی که در آنها پای این ابزار فاجعه آمیز ویرانگر و زمينکَن در میان بوده است. اما سه بمب ایالات متحده به طور کلی ناپدید شدهاند – که هنوز هم یک جايی هستند و در باتلاقها، مزارع و اقیانوسها در سراسر این سیاره کمین کردهاند.
«جفری لوئیس»، مدیر برنامه منع گسترش سلاحهای هستهای آسیای شرقی در مرکز مطالعات منع گسترش جیمز مارتین در کالیفرنیا، میگوید:
«ما بیشتر از موارد امریکایی اطلاع داریم»
او توضیح میدهد که این فهرست کامل تنها زمانی آشکار شد که خلاصهای که وزارت دفاع ایالات متحده تهیه کرده بود در دهه ۱۹۸۰ از طبقهبندی خارج شد.
بسیاری از آنها در طول جنگ سرد رخ داده بودند، که این کشور در آستانه «نابودی حتمی طرفین» (MAD) در نبردی محتمل با اتحاد جماهیر شوروی بود – و در نتیجه از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۸ هواپیماهای مجهز به بمب هستهای را در عملیاتی به نام «گنبد کروم» همیشه در آسمان نگه میداشتند. لوئیس میگوید:
«ما در مورد سایر کشورها اطلاعات زیادی نداریم. واقعاً چیزی در مورد بریتانیا یا فرانسه یا روسیه یا چین نمیدانیم. بنابراین من فکر نمیکنم حساب دقیقی داشته باشیم»
گذشته اتمی اتحاد جماهیر شوروی بسیار مبهم است – این کشور تا سال ۱۹۸۶ در مجموعه تعداد ۴۵ هزار بمب هستهای را ذخيره کرده بود. موارد شناخته شدهای وجود دارد که این کشور بمبهایی هستهای را گم کرده است که هرگز بازیابی نشدهاند، اما برخلاف حوادث ایالات متحده، همه آنها در زیردریاییها رخ دادهاند. و مکان آنها ولو دور از دسترس باشند، مشخص است.
یکی از این حوادث در ۸ آوریل ۱۹۷۰ رخ داد. در سیستم تهویه یک زیردریایی هستهای کی-۸ شوروی که در خلیج بیسکای در زیر آب غوطهور بود، حریقی در گرفت. خلیج بیسکای آب باریکهای خطرخيز در شمال شرقی اقیانوس اطلس در نزدیکی سواحل اسپانیا و فرانسه است، که به طوفانهای شدید مشهور است و کشتیهای بسیاری در آنجا غرق شدهاند. این زیردریایی چهار اژدر هستهای داشت و با غرق شدناش، محموله رادیواکتیو خود را نیز به همراه برد.
با این حال، این کشتیهای گمشده همیشه در همان جایی که بودند باقی نمیماندند. در سال ۱۹۶۸ یک زیردریایی کی-۱۲۹ شوروی به شکل مرموزی در اقیانوس آرام در شمال غربی هاوایی به همراه سه موشک هستهای غرق شد. لوئیس میگوید که ایالات متحده به زودی متوجه شد و تصمیم گرفت در خفا اقداماتی برای بازیابی این غنیمت هستهای انجام دهد، «که به خودی خود یک ماجرای دیوانهوار بود.»
«هاوارد هیوز»، میلیاردر مجنوننمای امریکایی، که به خاطر طیف گسترده فعالیتهایش، از جمله خلبانی و کارگردانی فیلم، مشهور است، وانمود کرد که به استخراج معدن در اعماق دریا علاقه دارد. لوئیس میگوید:
«اما در واقع، این کار حفاری در اعماق دریا نبود، بلکه تلاشی برای ساختن یک چنگال غولپیکر بود که میتوانست تا کف دریا پایین برود، آن زیردریایی را بگیرد و دوباره بالا بیاورد»
نام این پروژه آزوریان بود – و متأسفانه موفقیتآمیز نبود. زیردریایی هنگامی که بالا کشیده میشد از هم پاشید. لوئیس میگوید:
«و در نتیجه آن سلاحهای هستهای دوباره به کف دریا رفتند. عدهای بر این باورند که سلاحها تا به امروز در آنجا باقی ماندهاند و در تابوت زنگزدهشان محبوساند – اگرچه برخی دیگر معتقدند که بالاخره آنها را پیدا کردهاند»
هرازگاهی گزارشهایی مبنی بر پیدا شدن برخی از سلاحهای هستهای گمشده امریکا به گوش میرسد.
در سال ۱۹۹۸ یک افسر نظامی بازنشسته و شریکش ناگهان تصمیم گرفتند بمبی را که در نزدیکی جزیره تایبی، جورجیا در سال ۱۹۵۸ رها شده بود، پیدا کنند. آنها با خلبانی که در ابتدا آن را گم کرده بود و همچنین با کسانی که در دهههای گذشته به جستوجوی بمب رفته بودند مصاحبه کردند و جستوجو را به خلیج «واساو ساوند» که در آن حوالی و در اقیانوس اطلس است محدود کردند. این دو مرد یکدنده سالها منطقه را با قایق جستوجو میکردند، و یک شمارشگر گایگر را به دنبال خود میکشیدند تا هرگونه جهش حاکی از پرتوی رادیو اکتیو را تشخیص دهند.
و یک روز، دقیقاً در همان نقطهای که خلبان توصیف کرده بود پیدایش کردند – قطعهای با تشعشع ۱۰ برابر میزان جاهای دیگر. دولت به سرعت تیمی را برای تحقیق اعزام کرد. اما افسوس که این سلاح هستهای نبود. این ناهنجاری ناشی از تشعشعات طبیعی مواد معدنی در بستر دریا بود.
بنابراین در حال حاضر، سه بمب هیدروژنی گمشده ایالات متحده – و حداقل تعدادی از اژدرهای شوروی – در اقیانوس هستند و به عنوان یادبودهایی از خطرات وقوع جنگ هستهای حفظ شدهاند، اگرچه تا حد زیادی از یاد رفتهاند. چرا ما هنوز همه این سلاحهای چموش را پیدا نکردهایم؟ آیا خطر انفجار آنها وجود دارد؟ و آیا هرگز آنها را پس خواهیم گرفت؟
شیئی در لفافه
هنگامی که مایرز سرانجام به پالومارس – دهکدهی اسپانیایی که یک بمب افکن بی۵۲ در سال ۱۹۶۶ در آن سقوط کرد – رسید، مقامات هنوز به دنبال بمب هستهای گمشده میگشتند. تیم او هر شب در چادرهای روستایی بسیار سرد و نمناک میخوابیدند. او میگوید:
«دقیقاً مثل یک زمستان انگلیسی بود»
در طول روز خیلی کم کار میکردند – باید فقط انتظار میکشیدند. مایرز میگوید:
«این یک استاندارد نظامی است، عجله کنید و منتظر بمانید. ما مجبور بودیم شتاب کنیم و بعد دو هفته کاری انجام ندادیم. و بعد از آن، اکتشاف و جستوجو در زیر دریا بسیار جدی شد»
تیم جستوجو از دو اختراع مبتکرانه کمک گرفت. یکی از آن ها قضیهای مبهم از قرن هجدهم بود که توسط یک کشیش پروتستان که ریاضیدانی آماتور بود، ابداع شد و به مردم کمک میکرد تا از اطلاعات مربوط به اتفاقات گذشته برای محاسبه احتمال تکرار آنها استفاده کنند. آنها از این تکنیک «استنباط بیزی» استفاده کردند تا مشخص شود کجا به دنبال بمب بگردند، و به آنها کمک کند به کارآمدترین روش ممکن جستوجو کنند و شانس خود را برای یافتن بمب به حداکثر برسانند.
دومین اختراع، زیردریایی «آلوین» بود، یک زیردریایی پیشرفته در اعماق اقیانوس که میتوانست تا اعماقی بیسابقه فرو برود. مانند یک کوسه سفید تپل، هر روز با یک خدمه انسانی در شکم خود به داخل آبهای آبی عمیق دریای مدیترانه سر فرو میبرد و شروع به شکار بصری میکرد.
در ۱ مارس ۱۹۶۶، زیردریایی کوچک بالاخره چیزی را کشف کرد: شیاری که بمب در اولین برخورد با بستر دریا ایجاد کرده بود. تصاویر بعدی صحنه وهمآوری را نشان میداد – نوک گرد سلاح هستهای گمشده، پوشیده از لفافهای شبح مانند – و این چتر سفید آن بود که هنگام سقوط اندکی باز شده بود و با محموله گرانبهایش در هم تنیده بود. این لوله فلزی مهلک شبیه آدمی شده بود که برای مراسم هالووین ملافهای بر تن کرده باشد.
اما این کوشش تمام نشد. اکنون وظیفه مایرز این بود که راه حلی برای خارج کردن این بمب از کف اقیانوس پیدا کند – بمب در عمق ۲۸۵۰ فوتی (۸۶۹ متری) قرار داشت. آنها از چند هزار متر طناب نایلونی مقاوم و یک قلاب فلزی، نوعی نخ ماهیگیری ساختند – ایده این بود که آن طناب را روی بمب بچسبانند و آن را بالا بکشند تا آنقدر به سطح آب نزدیک شود که یک غواص بتواند پایین برود و آن را به طور کامل ایمن کند. مایرز میگوید:
«برنامه این بود. موفقیتآمیز نبود»
مايرز میگويد:
«تمام اين کارها خيلی عامدانه، با احتیاط و تأنی انجام شد. در نتيجه ما کمابیش دور خودمان میچرخيديم … نگران بودیم و میخواستيم ببينیم وقتی از آب بیرون آمد چه کار باید بکنیم»
آنها توانستند به بمب هستهای قلاب بیندازد و آن را از داخل آب بالا بکشند. فاجعه وقتی رخ داد که آن را از کف آب بالا کشیده بودند. چتر بمب در کف اقيانوس از خواب بیدار شد و ناگهان همان کاری را انجام داد که باید میکرد – سرعت محمولهاش را کاهش داد و حرکت آن را سختتر کرد.
مايرز میگويد:
«میدانید چتر بمب به همانی خوبی که روی زمين کار میکند زیر آب هم جواب میدهد؟!»
در نهایت، چتر با چنان شدتی نخ و قلاب را میکشید که رشته از هم گسیخت – و بمبن هستهای آهستهآهسته دوباره به کف آب لغزید. اين بار، به عمقی بيشتر از قبل فرو رفت. (آلوین کوچک – و خدمه انسانیاش – به زحمت توانستند از گير افتادن در ته آب به همراه آن جان به در ببرند). مايرز سخت روحیهاش را باخت. او میگويد:
«بسیار نومیدکننده بود»
حالا که بمب بیش از پيش از دسترس خارج شده بود، نخ ماهیگیری ابداعی او آن قدر دراز نبود که آن را بگیرد در نتیجه کار به تیم ديگری در قایق دیگری واگذار شد.
یک ماه بعد از این ماجرا یک زیردريایی روباتيک ديگر را امتحان کردند – که وسیله نقلیهای است که در زیر آب با کابل کنترل میشود – تا مستقیماً بمب را از طریق چترش بگیرد و بالا بکشد. بمب در داخل پوستهاش جابجا شده بود در نتیجه نمیشد به شیوه معمول آن را خنثی کرد که از طریق درگاهی در کنار بمب انجام میشود – مأموران به جای این کار ناگزیر سراغ کار خطرخیز ایجاد برش در سلاح هستهای رفتند. مایرز میگوید:
«اعصابی پولادين میخواهد تا در بدنه بمبی هيدروژنی سوراخی ایجاد کنید. ولی این کار را کردند. آماده بودند که این کار را بکنند»
معمای مرداب
متأسفانه سه بمبی که تا به امروز هنوز پیدا نشدهاند سرنوشت بازیابی موفقيتآمیزی از اين دست نداشتند. اما گمان میرود خطر آنها برای ایجاد يک انفجار هستهای بسیار اندک باشد. برای اینکه بفهميم چرا، خوب است ببینیم بمب هستهای چطور کار میکند.
در سپتامبر سال ۱۹۰۵، «آلبرت آينشتاين» قلم خودنویساش را روی برگههای مقاله علمیاش قرار داد و فکری را روی کاغذ آورد که مشهورترین معادله جهان شد. E = mc2 يا انرژی معادل است با جرم يک شیء ضرب در سرعت نور به توان دو. یعنی هر اتمی که جهان را میسازد میتواند به انرژی تبدیل شود و بالعکس. اگر بتوانيد راهی برای انجام این کار پیدا کنید، آزاد شدن انرژی بسیار انفجارآمیز خواهد بود، این همان چیزی است که به خورشید انرژی میدهد.
سی و چهار سال بعد، آينشتاين نامهای به فرانکلين روزولت ریيسجمهور امریکا نوشت و به او هشدار داد که نازیها دارند تلاش میکنند تا نظریه او را به سلاح تبدیل کنند – و باقی ماجرا ديگر تاریخ است. پروژه منهتن به سرعت راهاندازی شد و در سال ۱۹۴۵ امریکا نخستین بمب هستهایاش را رها کرد.
این بمبها در شهرهای هيروشيما و – چند روز بعد – ناگازاکی ژاپن استفاده شدند و اولین بمبهای اتمی از این نوع بودند. این کار مستلزم شکستن اتمهای عناصر راديو اکتيو در برخورد با يکديگر بود که باعث شکافت آنها و ایجاد عناصر دیگری میشود.
اين واکنش «شکاف هستهای» چنان انرژیای آزاد میکند که باعث شکافته شدن اتمهای ديگر میشود و در نهایت با يک واکنش عظیم و افسارگسيخته روبرو میشديد. اولین باری که اين آزمایش انجام شد، دانشمندان مطمئن نبودند که اين واکنش اصلاً متوقف خواهد شد يا نه – اين امکان بسیار جدی را در نظر گرفته بودند که ممکن است کل جهان نابود شود.
برای رسیدن به شکافت هستهای، بمبای اتمی معمولاً ساختمانی تفنگمانند دارند که «گلوله»ای توخالی از اتمهای رادیواکتيو مانند اورانيوم ۲۳۵ را به داخل اورانيوم ۲۳۵ بيشتری شلیک میکند يا از مواد منفجره متعارف برای فشردهسازی پلوتونيوم ۲۳۹ استفاده میکند تا به تدریج شروع به شکافته شدن کند.
در هيروشيما و ناگازاکی، اين سلاحهای اولیه تا مایلها زمين را با خاک يکسان کردند و صدها هزار نفر را کشتند و عدهای از اين افراد در منطقه انفجار بخار شدند و عدهای ديگر از سوختگیها یا بيماری ناشی از تشعشع در روزها، ماهها و سالهای بعد جان باختند.
نسل بعدی بمبها – نوعی که در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ استفاده شدند که دورهای است که اکثر سلاحهای هستهای جهان در جاهای مختلف گم شدند – هزاران بار قویتر بودند. اینها بمبهای گرمايشی-هستهای يا بمبهای هيدروژنی بودند که واکنش هستهای ثانويه داشتند.
ابتدا گام اول شکافت هستهای مانند بمبهای اتمی رخ میداد که به تدریج ميزان عظيمی از انرژی را آزاد میکرد. سپس اين هسته دومی را محترق میکرد و اين بار شامل ايزوتوپهای هيدروژن – ديتوريوم (هيدروژن سنگين) و تريتيوم (هيدروژن راديواکتيو) – بود که با يکديگر برخورد میکردند و موقع ترکیب برای ایجاد هلیوم و یک نوترون آزاد انرژی بسيار بیشتری آزاد میکردند.
اين سیستم جا را برای ابزارهای ایمنی متعددی باز کرد.
بمب گمشده جزیره تایبی را در نظر بگيرید که هنوز جایی در واساو ساوند افتاده است. روز ۵ فوریه ۱۹۵۸، این سلاح گرمایشی-هستهای ۷۶۰۰ پوندی (۳۴۰۰ کيلویی) مارک ۱۵ روی یک بمبافکن بی-۴۷ بارگذاری شد که قرار بود به بمبافکن بی-۴۷ دیگری در يک مأموریت آموزشی طولانی بپیوندد.
فکر این بود که حملهای به اتحاد شوروی را شبیهسازی کنند و به جای مسکو، شهر ردفورد در ويرجينیا را گذاشتند. خلبانان از فلوریدا به پرواز درآمدند و راهشان را به صورت ضربدری به سوی هدف طی کردند تا تواناییشان برای پرواز و حمل سلاحهای سنگین به مدت چندین ساعت را آزمایش کنند.
همه چیز خوب پیش رفت ولی در مسیر بازگشت به پایگاه، هواپیماها با یک مأموریت آموزشی ديگر در کارولینای جنوبی مواجه شدند. برنامه این گروه این بود که جلوی راه یکی از بی-۴۷ها را بگیرند ولی اشتباهی رخ داد و بی-۴۷ دوم را که حامل سلاح هستهای بود نديدند. در برخوردی که رخ داد، بی-۴۷ حامل بمب هستهای آسيب دید.
خلبان تصمیم گرفت که بمب هستهای را داخل آب بیندازد و بعد فرود اضطراری انجام دهد. بمب تا عمق ۳۰ هزار پایی (۹۱۴۴ متری) در ساحل جزیره تایبی فرو رفت – و حتی برخوردش با کف دریا باعث انفجارش نشد. حيرتآور اینکه هیچ یک از ۳۲ سانحه پیکان شکسته تا کنون منجر به انفجار اجزای هستهای بمب نشدهاند – هر چند دو مورد از آنها محیطی بسیار وسیع را با مواد رادیواکتیو آلوده کردند.
یکی از عوامل احتمالی این خوش شانسی، سیستمی است که مواد هستهای لازم برای واکنش شکافت را جدا از خود سلاح نگهداری میکند. کپسول یا «نوک» که در این مورد حاوی پلوتونیوم است میتواند در لحظه آخر هنگام نیاز به سلاح اضافه شود. این یعنی که حتی اگر مواد منفجره متعارف سلاح موقع حمل منفجر شوند، مواد رادیواکتیو آن قدر داغ نمیشود که منجر به شکافت هستهای شوند.
لوییس همچنین اشاره میکند که به رغم مسیر طولانی بمب تایبی از آسمان تا اقيانوس، اقيانوس مانند بالشی ضربه برخورد را میگرفت – به همین دلیل است که کپسولهای فضایی به جای فرود آمدن بر روی خشکی، فرودهای «آبفرود» دارند.
بمبهای بعدی شامل ویژگی «ایمنی یک مقطعی» بودند – که راهی است برای اینکه اطمینان حاصل شود که ابزارهای هستهای بدون فعالسازی منفجر نشوند. در این سلاحها، مواد منفجره متعارف در بمب ممکن است منفجر شوند ولی باعث انفجار مواد هستهای نشوند چون پیش از اینکه بخواهد فشرده شوند، به بیرون فشار داده میشود. لوییس میگوید:
«اگر مواد منفجره منفجر شوند، و اگر هدفتان این نبوده باشد، میخواهید به شکلی نامتوازن منفجر شوند – میخواهید که اين پلوتونیوم به بیرون پاشیده شود»
دست بر قضا، داشتن این همه ویژگیهای ايمنی بسیار ضروری است – بیش از همه از این رو که اينها همیشه جواب نمیدهد. در موردی در سال ۱۹۶۱، يک بی-۵۲ هنگام پرواز بر فراز گلدزبورو در کارولینای شمالی از هم پاشيد و دو سلاح هستهای آن به زمین افتادند. یکی بعد از باز شدن موفق چترش نسبتاً بدون آسیب به زمین رسید ولی بررسی بعدی نشان داد که سه ضامن از چهار ضامن آن کار نکرده بودند.
در سندی از سال ۱۹۶۳ که از طبقهبندی محرمانه خارج شده بود، وزیر دفاع وقت امریکا حادثه را به این شکل توصیف کرد که وضعیتی بوده است که «با شانس بسیار اندکی، صرف اینکه فقط دو تا سیم به هم برخورد نکرده بودند جلوی یک انفجار هستهای گرفته شد».
سلاح هستهای دیگر سقوط آزاد به زمین داشت و تکهتکه شد و در نهایت در مزرعهای فرو رفت. بیشتر قطعاتاش بازیابی شدند ولی یک بخش حاوی اورانیوم آن همچنان زیر ۵۰ پا (۱۵ متر) گِل مدفون است. نيروهای هوایی امریکا زمینهای اطراف آن را خریداری کرد تا مردم را از حفاری در آنجا برحذر دارد.
بعضی از حوادث چنان مبهوتکنندهاند که گویی کسی قصه را از خودش ساخته باشد.
شاید یکی از خارقالعادهترین حوادث وقتی رخ داد که در سال ۱۹۶۵ يک مانور آموزشی روی عرشه ناو یو اس اس تيکوندروگا دچار مشکل شد. يک فروند اسکایهاک آ ۴ ای که برای سوار کردن بر بالابر هواپیما غلتانده میشد و محمولهای از بمب هستهای ب-۴۳ داشت. اين ماجرا فاجعهای روی دور کند بود – خدمه روی عرشه بلافاصله متوجه شدند که هواپیما چیزی نمانده سقوط کند و برای خلبان دست تکان دادند که ترمز را بکشد.
متأسفانه خلبان آنها را ندید و ستوان جوان، هواپیما و سلاح در دریای فیلیپین ناپدید شدند. اینها هنوز تا همین تاریخ در اعماق ۱۶ هزار پایی (۴۹۰۰ متری) حوالی جزیرهای در ژاپن هستند.
تصویری مغشوش
به رغم حدود ۱۰ هفته جستوجو، اعلام شد که بمب جزیره تایبی در روز ۱۶ آوریل ۱۹۵۸ به طور کامل از دست رفته است. بنا به رسیدی مکتوب از خلبانی که آن را انداخته بود، سلاح حاوی کپسول نبود – قبل از مانور آموزشی به آن اضافه نشده بود. اما عدهای نگراناند که این تصور ممکن است درست نباشد. در سال ۱۹۶۶، دستیار وقت وزیر دفاع نامهای نوشت و در آن بمب را «کامل» توصيف کرد – يعنی شامل هسته پلوتونیوم. اگر این توصیف درست باشد، مارک ۱۵ هنوز ممکن است قادر به ایجاد یک انفجار کامل گرمایشی-هستهای باشد.
امروز گمان میرود که بمب در میان انبوهی از گل و لای به ضخامت ۵ تا ۱۵ پا (۱.۵ تا ۴.۶ متر) در کف اقیانوس جا گرفته است. در گزارشی نهایی درباره این سلاح که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد، سازمان سلاحهای هستهای و ضد گسترش هستهای نیروی هوایی به این نتیجه رسید که اگر مواد منفجره متعارف داخل آن هنوز سالم باشند، میتواند «خطر جدی انفجار» برای پرسنل و محیط داشته باشد – و در نتیجه بهترین کار این است که به آن دست زده نشود حتی در مورد تلاش برای بازیابی آن.
ولی آیا ممکن است یک سلاح هستهای زیر آب منفجر شود؟
دست بر قضا، امکاناش وجود دارد. روز ۲۵ جولای ۱۹۴۶، امریکا بمبی اتمی را در بیکینی آتول – زنجیرهای از جزایر استوایی بسیار دلفریب و کارتپستالی احاطه شده در صخرههای مرجانی فیروزهای و آن سوتر در دل آبی اقيانوس آرام – منفجر کرد.
آنها این ابزار را در فاصله ۹۰ پایی (۲۷ متری) زیر انواع کشتیهای حامل خوک و موش معلق کردند و آن را منفجر کردند. چند کشتی بلافاصله غرق شدند و اکثر حيوانات مردند – یا از موج اولیه انفجار یا به خاطر مسمومیت بعدی ناشی از تشعشعات. یکی از تصاویر خیرهکننده آن روز ابر قارچی غولآسای سفیدی را نشان میدهد که مثل توده هوایی بیگانهای در برابر ساحل نخلدار آنجا قد علم میکند.
به خاطر اين آزمایش و آزمایشهای دیگر، این مجموعه جزاير چنان راديواکتیو شدند که پلانکتونها روی صفحات عکاسی شروع به درخشیدن کردند. این ناحیه تا امروز هنوز آلوده است – مردمی که زمانی آنجا زندگی میکردند ديگر هرگز نتوانستند به آنجا برگردند هر چند اینجا مانند چرنوبیل واحهای برای حيات وحش شده است.
گم شدن دایمی
لوییس فکر میکند که بعید است دیگر بتوانیم سه بمب گمشده دیگر را پیدا کنیم. کمابیش به همان دلایلی که از ابتدا نشد پیدایشان کنیم. یک دلیل این است که معمولاً بمبها از طریق جستوجوی بصری یافت میشوند – و این کاری است به شدت دشوار.
وقتی هواپیماها با سطح اقیانوس برخورد میکنند، معمولاً ظرف چند روز یا چند هفته مسئولان جعبه سیاه را پیدا میکنند تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. این کار ممکن است این تصور را ایجاد کند که یافت چنین اشیایی در این گستره آبی وسیع با فناوری مدرن آسان است. ولی اینها رازی دارد که به این روند کمک میکند – «چشمکزن مکانيابی در زير آب» که تيمهای جستوجو را با ارسال پالسهای الکترونیکی مکرر به سویشان هدایت میکند.
سلاحهای هستهای گمشده چنين تجهيزاتی نداشتند. در عوض، تیمها باید یک منطقه خاص را مشخصاً شناسایی کنند و بعد کم کم اقيانوس را کاوش کنند – که روندی است بسیار زمانبر و ناکارآمد که نیازمند غواصهای انسانی و زیردریایی است. راه ديگر جستوجو برای جهش در تشعشع است چنانکه درک دوک، افسر بازنشسته نظامی، در کار جستوجویاش برای بمب تايبی انجام داد. ولی اين کار نیز بسيار سخت است – تا حدودی به این دلیل که بمبهای هستهای در واقع خیلی هم رادیواکتیو نیستند. لويیس میگوید:
«آنها طوری طراحی شدهاند که تهدید رادیواکتیو برای افرادی که با آنها کار میکنند نداشته باشند. در نتیجه آنها یک اثر راديواکتیو دارند ولی چندان قابل توجه نیست – باید بسیار به آن نزدیک باشید»
در سال ۱۹۸۹، یک زیردریایی هستهای دیگر شوروی، یعنی کی-۲۷۸ کومسومولتس در سواحل نروژ در دریای بارنتز غرق شد. مانند کی-۸ این زیردریایی نیز با انرژی هستهای کار میکرد و در آن موقع حامل دو اژدر هستهای بود. چندین دهه است که لاشه اين زیردريایی زیر یک مايل (۱.۷ کيلومتر) آبهای قطب شمال باقی مانده است.
ولی در سال ۲۰۱۹، دانشمندان از این زیردریایی دیدن کردند – و معلوم شد که نمونههای آبی که از لوله تهویه آن گرفته شده است حاوی میزان تشعشعی تا حدود ۱۰۰ هزار برابر بیشتر از حد قابل انتظار در آب دریا است. تصور میشود که عناصر راديو اکتیو رآکتور هستهای آن – بر خلاف اژدرهای هستهایاش – از طریق این منفذ تهویه نشت میکردند که احتمالاً به خاطر پارگی در هنگام سانحه رخ داده است. فقط یک متر (۱.۶ پا) دورتر از لوله، ایزوتوپها چنان رقیق بودند که میزان تشعشع عادی بود.
برای لوییس، خيرهکنندگی سلاحهای هستهای گمشده به خاطر خطرات بالقوهای نيست که حالا دارند – بلکه به خاطر چیزی است که نشان میدهند: شکنندگی سیستمهای به ظاهر پیچیده ما برای مدیریت ایمن اختراعات خطرناک. لوییس میگوید:
«فکر میکنم ما این تخیل را داریم که افرادی که با سلاحهای هستهای سر و کار دارند انگار با سایر افرادی که میشناسیم فرق دارند، اشتباهات کمتری میکنند يا باهوشتر از بقیه هستند. ولی واقعیت این است که سازمانهایی که برای رسیدگی به سلاحهای هستهای داریم درست مانند سایر سازمانهای انسانیاند. آنها هم اشتباه میکنند. آنها هم ناکاملاند»
حتی در پالومارس که همه بمبهای هستهای انداختهشده در نهایی بازیابی شدند، زمین هنوز آلوده به تشعشع حاصل از انفجار مواد محترقه متعارف است. بعضی از پرسنل نظامی امریکا که به تلاشهای پاکسازی اولیه یاری میرساندند – از جمله ریختن خاک سطح با بیل داخل بشکهها – سرطانهایی معماگونه گرفتهاند که فکر میکنند با کاری که میکردند مرتبط است. در سال ۲۰۲۰، شماری از بازماندگان اقدامی حقوقی علیه وزیر امور رزمندگان سابق کردند – هر چند بسیاری از شاکیان حالا در دهههای ۷۰ و ۸۰ عمرشان هستند.
در عین حال، جامعه محلی دهههاست که برای پاکسازی عمیقتر اینجا پویش کرده است. پالومارس را «راديواکتيوترین شهر اروپا» خواندهاند و فعالان محیط زیست در حال حاضر علیه برنامههای يک شرکت بریتانیایی برای ساخت یک تفریحگاه تعطیلاتی در این منطقه اعتراض میکنند.
لوییس مطمئن است که موارد گم شدن از نوعی که در طی جنگ سرد رخ دادند بعید است دوباره رخ دهند، بیشتر از این رو که عملیات گنبد کروم در سال ۱۹۶۸ پایان یافت و هواپیماهای حامل بمبهای هستهای دیگر به طور مرتب در مانورهای آموزشی پرواز نمیکنند. او میگوید:
«هشدارهای هوابرد به دلایلی که باید برای ما بدیهی باشند به پایان رسیدند. در نهایت، به این نتیجه رسیدند که کار بسیار خطرناکی است»
البته استثنای این تحول زیردریاییهای هستهای هستند – و حتی امروز تا مرز بروز سانحه اتفاقاتی رخ میدهند. امریکا در حال حاضر ۱۴ زیردریایی حامل موشکهای بالستیک عملیاتی دارد و فرانسه و بریتانیا فقط ۴ زیردریایی از این نوع دارند.
این زیردریاییها برای اینکه بازدارنده هستهای باشند باید در طول عملیات در دریا غیرقابلشناسایی باشند و اين یعنی که نمیتوانند هيچ علامتی به سطح آب بفرستند تا مشخص شوند کجا هستند. در عوض این زیردریاییها باید عمدتاً از طريق اينرسی راهشان را پیدا کنند – در واقع، خدمه متکی به ماشينهایی هستند که مجهز به ژیروسکوپ برای محاسبه موقعیت زیردریایی در هر زمانی بر اساس آخرین موقعیتاش است و اینکه در چه جهتی حرکت میکرده و با چه سرعتی طی طریق میکرده است.
این سیستم بالقوه نادقیق منجر به چندین سانحه از جمله در همین اواخر در سال ۲۰۱۸ در موردی شد که زیردریایی بریتانیایی حامل موشکهای بالستیک با یک کشتی برخورد کرد. دوره سلاحهای هستهای گمشده ممکن است هنوز به سر نرسیده باشد.