logo03

«رابرت اوپنهایمر» پدر بمب اتم

«رابرت اوپنهایمر» پدر بمب اتم
«جولیوس رابرت اوپنهایمر» فیزیکدان نظری امریکایی و استاد دانشگاه برکلی بود. وی همراه با «انریکو فرمی»، به خاطر نقشش در پروژه منهتن، پروژه‌ای در زمان جنگ جهانی دوم که به ساخت اولین بمب اتمی منجر شد، در جهان به عنوان «پدر بمب اتمی» شناخته شده‌است
آرمان نیکزاد

دنیای پردازش آنلاین: اوپنهایمر، سال ۱۹۰۴ در یک خانواده یهودی-آلمانی مهاجر در نیویورک-امریکا به دنیا آمد. پدرش یک واردکننده ثروتمند لباس بود که در سال ۱۸۸۸ از آلمان به امریکا مهاجرت کرده بود. برادر کوچک وی، «فرانک اوپنهایمر» نیز فیزیکدان بود. رابرت از همان کودکی نبوغ خاصی از خود نشان داد و پس از اتمام دبیرستان به راحتی وارد دانشگاه هاروارد شد و لیسانس شیمی گرفت.

با این حال پس از مدتی و خصوصاً با داغ شدن تب فیزیک به خاطر کشف نسبیت و کوانتوم او در نهایت فیزیک را انتخاب کرد.
در سال 1924 اوپنهایمر درخواست دریافت بورسیه از دانشگاه کمبریج را به انگلیس ارسال کرد. این بورسیه با توجه به مقاله ی بسیار قوی او در زمینه ی محدودیت های اتم به وسیله ی رادرفورد تأیید شد.

با این حال رادرفورد پس از مدتی و پیش از آمدن رابرت اوپنهایمر به انگلستان در نامه ای دیگر خواستار عدم پذیرش او شد (علت این مسأله بیشتر درگیری های شدید فیزیکدانان تجربی و نظری در آن زمان بود و رابرت اوپنهایمر یک فیزیکدان نظری بود.)

درنهایت رابرت اوپنهایمر با هزینه ی خود به انگلستان رفت و توانست توسط پروفسور «تامسون» پذیرش بگیرد.
اوپنهایمر در طول دوران زندگی خود بیش از 2 مرتبه تا فروپاشی روانی پیش رفت و همواره افسرده بود و به نظر می رسید که نشانه هایی از اسکیزوفرنی دارد.

با این حال تمام این مسایل زیر خلاقیت و هوش بی حدش پنهان شده بود.
در سال 1926 رابرت اوپنهایمر دانشگاه کمبریج را به مقصد دانشگاه «گوتینگن» که در آن زمان یکی از برترین دانشگاه های جهان بود ترک کرد.

اوپنهایمر قصد داشت تحت نظر «ماکس بورن» تحصیل کند. مدتی بعد اوپنهایمر با تعدادی از بزرگ ترین نوابغ تاریخ بشر که از نظر فکری و رفتاری مشابه خودش بودند دوست شدکه درنهایت با بسیاری از همین افراد در ساخت بمب اتمی همکاری کرد. از این دوستان می توان به هایزنبرگ، پائولی، دیراک، فرمی و تلر نام برد.

رابرت اوپنهایمر در گوتینگن نیز حاشیه آفرین بود. او به شدت به بحث های فلسفی و علمی علاقه داشت و همواره در کلاس درس بحث های بسیار سنگینی را آغاز می کرد. کار تاجایی پیش رفت که تعدادی از دانشجویان در نامه ای به ماکس بورن از او خواستند که رابرت اوپنهایمر را به آرامش دعوت کند و در غیر این صورت آنها در کلاس حاضر نخواهند شد.

رابرت اوپنهایمر در سن 23 سالگی دکترای فلسفه ی فیزیک خود را تحت نظر بورن دریافت کرد. وی در گوتینگن 15 مقاله در زمینه ی فلسفه و فیزیک کوانتومی چاپ کرد و در سال آخر همکاری خود با ماکس بورن در یک مقاله ی مشترک خاصیتی که بعد ها تقریب بورن-اوپنهایمر نامیده شد را معرفی کردند.

آغاز داستان

رابرت اوپنهایمر در سال 1927 به امریکا بازگشت و در دانشگاه کالیفرنیا به عنوان استاد شروع به فعالیت کرد. در دانشگاه کالیفرنیا او و «لینوس پولینگ» که در آن زمان پیشگام بسیاری از جنبه های جدید علم شیمی بود به همکاری پرداختند و مقاله ای در زمینه ی پیوندهای شیمیایی به رشته ی تحریر درآوردند.

مدتی بعد اوپنهایمر به زوریخ رفت و در آنجا به همکاری با پائولی پرداخت.
اوپنهامیر پس از شش ماه به امریکا بازگشت و در آنجا مشخص شد که او دچار بیماری سل شده است. این مسأله باعث شد که او نزدیک به 5 ماه را در استراحت بگذراند هرچند هرگز سیگار کشیدن خود را ترک نکرد.

پس از بهبود اوپنهایمر به دانشگاه کالیفرنیا بازگشت و در آنجا به تدریس پرداخت. «هانس بته» درمورد تدریس های او گفته:

«مهم ترین چیزی که رابرت اوپنهایمر به کلاس ها اضافه کرد روش خاص و زیبای تدریسش بود. او به واقع کسی بود که بیش از هرچیز برای حل مسایل و مشکلات حل نشده تلاش می کرد.»

در سال 1936 دانشگاه کالیفرنیا با پیشنهاد ماهیانه 3300 دلار حقوق رابرت اوپنهایمر را برای مدتی طولانی پای بند خود کرد. رابرت اوپنهایمر تحقیقات و دستاوردهای زیادی در فیزیک مدرن دارد ومی توان او را یکی از مهم ترین افراد در تکامل ریاضیات فیزیک مدرن دانست. او چندین مقاله مشترک با پائولی، دیراک، بته، رابی و … منتشر کرد که تقریباً همگی این افراد بعدها نوبل فیزیک را کسب کردند. (رابرت اوپنهایمر موفق به دریافت نوبل نشد).

در سال 1933 رابرت اوپنهایمر در اتفاقی که حاصل دوستی او با «سیدور رابی» بود کتاب هندوی گیتا (ویشنو) را مطالعه کرد. پس از مطالعه ی این کتاب او عنوان کرد که این کتاب باید در تمام مدارس و برای همه انسان ها اجباری شود چراکه مهم ترین کتاب در زمینه ی فلسفه ی زندگی است. به طور کلی نکته ای بسیار مهم درمورد رابرت اوپنهایمر وجود دارد. اوپنهایمر با وجود اینکه خود هرگز موفق به کسب نوبل نشد، به نوعی عامل کسب این جایزه برای دیگران بود.
افرادی مانند رابی، گلمن و پائولی، رابرت اوپنهایمر را بهترین راهنما برای دریافت نوبل می دانستند.

دیدگاه های سیاسی و فکری

رابرت اوپنهایمر به شکل بسیار شدیدی از سیاستمداران متنفر بود.
او در سال 1930 به یکی از دوستانش گفته بود که هرگز روزنامه نمی خواند و به هیچ وجه نمی داند در دنیا چه خبر است!. اما این مسأله پس از به قدرت رسیدن نازی ها و خصوصاً آغاز جنگ تغییر کرد. حکومت نازی ها پس از به قدرت رسیدن، بسیاری از یهودیان را اخراج و اعدام کرد که در این میان افرادی مانند «ملبا فیلیپس» از شاگردان پیشین او بودند. این مسأله باعث شد که رابرت اوپنهایمر برای اولین بار دیدگاه های سیاسی را وارد کار و زندگی خود کند.

پس از مرگ پدر و مادر اوپنهایمر چیزی بیش از 400 هزار دلار برای او به عنوان ارث باقی ماند. این مسأله باعث شد که او تا انتهای عمر از نظر مالی بی نیاز شود و تمام انرژی خود را در توسعه افکارش قرار دهد.
اوپنهایمر از نظر دوستان و روابط شخصی خود انسانی بسیار پیچیده و عجیب بود.

او دو فرزند نامشروع داشت که هردو از زنانی بودند که در حزب کومونیست امریکا فعال بودند. بسیاری از دوستان نزدیکش از این حزب بودند و همین مسایل باعث شد که مشکلات امنیتی زیادی برای او خصوصاً در زمان پیوستن به آزمایشگاه لوس الاموس ایجاد شود. در نهایت پس از ایجاد آزمایشگاه لوس الاموس در سال 1942 و آغاز ساخت بمب اتم در سال 1943 رابرت اوپنهایمر همه افرادی که می شناخت را برای این هدف رها کرد.

در نهایت پس ازسال 1950 حساسیت های شخصی و امنیتی زیادی خصوصاً از طرف سازمان امنیت ملی امریکا به خاطر روابط شخصی او با بسیاری از افراد عضو حزب کومونیست ایجاد شد. در سال 1955 اوپنهایمر هم به گروه فیزیکدانانی که در نامه ای خواستار عدم توسعه ی تسلیحات اتمی شده بودند ملحق شد و این مسأله موجب افزایش حساسیت ها روی او شد.

پس از این مسایل خود رابرت اوپنهایمر این حس را پیدا کرد که ممکن است مشکلات جدیدی برایش ایجاد شود و در نتیجه ی این مسأله به طور کامل خود را منزوی کرد. در سال 1957 اوپنهایمر چند هکتار زمین در جزیره ی ویرجین خریداری کرد و بیش تر وقت خود را به همراه همسر و دخترش که به او ملحق شده بودند گذراند.

پروژه منهتن

در سال پایانی جنگ جهانی دوم امریکا تلاش بسیار گسترده ای را که برای ساخت سلاحی نهایی و قدرتمند آغاز کرده بود به پایان رساند. تنها کشور دیگری که در آن زمان با امریکا در این زمینه رقابت می کرد آلمان نازی و تیمی به سرپرستی «ورنر هایزنبرگ» بود. درنهایت این امریکا بود که موفق شد به بمب اتمی دست یابد. روزنامه ای در فرانسه نوشت:

«همان یهودیانی که نازی ها اخراج کردند اکنون قوی ترین سلاح بشر را ساخته اند.»

بمب اتمی سلاحی نبود که بوسیله‌ی یک نفر ساخته شده باشد.
در واقع تیمی که در ساخت و طراحی این سلاح همکاری می کردند نمونه ی دیگری در تاریخ ندارند. آزمایش لوس آلاموس و پروژه ی منهتن که در آن اولین بمب اتمی ساخته شد میزبان بزرگ ترین نوابغ تاریخ بشر بود. از اینشتین تا فون نیومان، فاینمن، چادویک و اوپنهایمر تنها تعدادی از این نوابغ بودند.

با این حال این رابرت اوپنهایمر بود که بابت سرپرستی این تیم بزرگ به پدر بمب اتمی مشهور شد.
«لزلی گروز» که از سوی ارتش امریکا مدیریت پروژه منهتن را بر عهده گرفته بود، از دانشگاه‌های مختلف امریکا بازدید کرد، از جمله از تحقیقات «ارنست لارنس» در برکلی که سایکلوترون را ابداع کرده بود.

گروز همچنین در برکلی با اوپنهایمر مصاحبه کرد و چون او را فردی قابل و تیزفهم یافت او را به سمت مدیریت علمی پروژه منهتن منصوب کرد.
ارتش امریکا و اف‌بی‌آی از سابقه چپ گرایانه اوپنهایمر آگاه بودند، اما با اصرار گروز، از طرح این مسایل چشم پوشی کردند.

پروژه ی منتهن در سال 1941 و در دوران ریاست جمهوری روزولت آغاز شد. این پروژه که در آزمایشگاه ملی لوس آلاموس انجام شد در نهایت پس از 4 سال منجر به ساخت اولین بمب اتمی تاریخ شد. افراد حاضر در این پروژه بیش از 1500 نفر بودند اما بسیاری از آنها مانند اینشتین به شکل مستقیم هیچ دخالتی در ساخت این بمب نداشتند. رابرت اوپنهایمر پس از ورود به این پروژه در سال 1942 به دلیل منش مقتدر و دوستی صمیمی با اعضای تیم به عنوان سرپرست و سخنگوی این گروه انتخاب شد.

با توجه به اینکه ساخت بمب اتمی در آلمان نازی و به وسیله ی تیمی 300 نفره به رهبری هایزنبرگ در جریان بود برای امریکا بسیار ضروری بود که پیش از آلمان به این سلاح دست یابد.
بررسی ها نشان می دهند که تا سال 1943 آلمان از این نظر جلوتر از امریکا بود اما پس از بمباران اشتوتگارت و نابود شدن مقر تحقیقات، این امریکا بود که پیش افتاد. قدرت رهبری و نبوغ ذاتی اپنهایمر و دیگر افراد حاضر در این پروژه در تاریخ 16 جولای 1945 به ترسناک ترین شکل ممکن نمایش داده شد:
«آزمایش اولین بمب اتمی تاریخ در صحرایی در نیومکزیکو.»

بیش از 1500 نفر شاهد این آزمایش بودند، آزمایشی که رابرت اوپنهایمر سرپرست آن بود و میلیون ها دلار هزینه و ساعت ها وقت صرف آن شده بود و شکست آن می توانست یک فاجعه ی بزرگ باشد. سرهنگ «توماس فارل» از افراد حاضر در این آزمایش در مصاحبه ای پس از این انفجار گفت:

«تمام تیم سازنده مضطرب بودند. اما از همه نگران تر آقای رابرت اوپنهایمر بود. او میله ی آهنی ستون در را محکم گرفته بود و شدیداً عرق کرده بود. در این میان تعدادی می گفتند این بمب اگر منفجر شود جو زمین را به آتش خواهد کشید. چند دقیقه بعد همگی ما در محل بودیم و آماده. آقای اوپنهایمر با نگرانی بی سیم را برداشت و پس از چند ثانیه مکس گفت: حالا! ناگهان نوری عظیم پدیدار شد، مانند این که خورشید دیگری روی زمین متولد شده. نگرانی آقای اوپنهایمر از بین رفت و برای اولین بار خندید، مانند این بود که دارد پرواز می کند، تعداد دیگری گریه کردند اما او خندید، او کارش را انجام داده بود.»

مانند بسیاری از دانشمندان حاضر در این پروژه، بمباران اتمی ژاپن مانند تیری در قلبشان بود. رابرت اوپنهایمر به عنوان سخنگو و سرپرست تیم تحقیقاتی به سرعت در جهان معروف شد و تصویرش روی تمام مجلات به چاپ رسید.

پس از پایان جنگ رابرت اوپنهایمر بارها به دولت امریکا درمورد استفاده از این سلاح هشدار داد اما خود او نیز می دانست که همه چیز تمام شده است.
در سال 1945 او لوس آلاموس را به قصد تدریس دوباره ترک کرد. اما پس از مدتی تدریس متوجه شد که دیگر توان گذشته را ندارد. در سال 1947 رابرت اوپنهایمر شروع به مطالعاتی جدید کرد و به طور کلی بار دیگر خود را از سیاست جدا کرد. او سعی کرد اینبار تحقیقات جدیدی در زمینه ی استفاده ی صلح آمیز از انرژی اتمی را آغاز کند.

زمانی که در سال 1949 خبری مبنی بر آزمایش بمب هیدروژنی منتشر شد رابرت اوپنهایمر در نامه ای به «سیدور رابی» نوشت:

«کاملاً مشخص است که جهان در حال رفتن به جهنم است. تنها راهی که می توان از این کار جلوگیری کرد این است که این کار را انجام ندهیم! ما خودمان جهنمیم.»

پس از پایان جنگ جهانی دوم، او به کل تک بازگشت اما پس از مدت کوتاهی در ۱۹۴۷ به پیشنهاد «لویس استراوس» (Lewis Strauss) به مدیریت مؤسسه مطالعات پیشرفته منصوب شد و تا ۱۹۶۶ مدیر این مؤسسه بود.

لغو اجازه امنیتی

در اوج دوران مک کارتیسم، در سال ۱۹۵۴، لویس استراوس، رییس هیأت مدیره کمسیون انرژی اتمی امریکا (AEC)، که شواهدی بر جاسوسی شوروی از برنامه اتمی امریکا داشت و به خاطر پیشینه چپ گرایانه اوپنهایمر و مخالفت‌های اوپنهایمر با توسعه اتمی امریکا، خصوصاً توسعه بمب هیدروژنی، به او مشکوک بود، یک دوره سؤال و جواب یک‌ماهه از اوپنهایمر برگزار کرد و در نهایت اجازه‌های امنیتی او را لغو کرد.

از جمله اتهامات اوپنهایمر، تعلل او در لو دادن یکی از دوستان کمونیستش، «هوکان کاوالیر» (Haakon Chevalier) بود که به او پیشنهاد انتقال اطلاعات به شوروی داده بود.

لغو اجازه امنیتی اوپنهایمر به معنای پایان همکاری اوپنهایمر با دولت امریکا در پروژه‌های سری بود.
البته اوپنهایمر همچنان مدیر مؤسسه مطالعات پیشرفته بود و به فعالیتش در آن مرکز ادامه داد.

فیلم و کتاب درباره ی زندگی اوپنهایمر

سریال تلویزیونی با عنوان «اوپنهایمر» ساخت ۱۹۸۰ بی‌بی‌سی، برنده سه جایزه بفتا شد. فیلم مستند «فردای ترینیتی» (The Day After Trinity) نامزد جایزه اسکار و برنده جایزه «پی بادی» شد. علاوه بر سینما و تلویزیون، زندگی‌نامه‌های بسیاری در مورد اوپنهایمر منتشر شده‌است. از جمله کتاب «پرومته امریکایی، پیروزی و تراژدی جی. رابرت اوپنهایمر» نوشته «کای بیرد» و «مارتین شروین» به سال ۲۰۰۵ که در سال ۲۰۰۶ برنده جایزه پولیتزر در زمینه زندگی‌نامه شده‌است.
نویسنده آلمانی، «هاینار کیپهارت» (Heinar Kipphardt)، بر اساس بازجویی های اوپنهایمر نمایشنامه‌ای با عنوان «قضیه رابرت اوپنهایمر» (In der Sache J. Robert Oppenheimer) در ۱۹۶۴ منتشر کرد که در ایران با ترجمه نجف دریابندری از سوی انتشارات خوارزمی منتشر شده‌است.

پایان کار

با به قدرت رسیدن دموکرات ها (جان اف کندی) و پایان دوران مک کارتیسم، در سال ۱۹۶۳ جایزه انریکو فرمی که بالاترین عنوان از طرف وزارت انرژی ایالات متحده امریکا بود، به اوپنهایمر اعطا شد. او در ۱۸ فوریه ۱۹۶۷ در خانه‌اش در پرینستون، در ۶۲ سالگی، در اثر سرطان حنجره درگذشت.

منبع: ماهنامه دنیای پردازش

 

 

 

مطالب جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *